ما آدمهای شگفتانگیزی هستیم. آدم تصمیمهای ناگهانی. آدم انقلابهای پرشور. اتفاقهای عجیبی را میاندازیم. باورمان نمیشود ما همانهایی هستیم که دیوارهای سنگر را جویدیم. خرابش کردیم تا از جنگ فرار کنیم. کردیم، جویدیم و فرار کردیم. دشواریاش هضم نشد. زهرش در زبانمان ماند. باکتریاش همه مغز و بدنمان را خورد تا تجزیه شدیم. خرد شدیم. پودر شدیم. الان؛ همان آدمهای پودر شده که بارها نابود شدهاند زخمی و خونآلود دارند به جنگ برمیگردند. شاید هم به دفاع. دفاع از زهدانی که از ازل در همانجا زاده شده بودند.
سربازها پوتینهایشان را روی زمین میکشند و میدوند، همان پوتینها که بندهایش سفید بود.
...
پ.ن: من، هر لحظه سرشار از استعاره ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر