۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه

پایان تگزاس

سی‌ام رسیدیم به شهر محبوب اما الان دیگه Rockville نیستیم، North Bethesda به حساب می‌آد اینجا اما تا مرکز شهر واکویل هفت دقیقه راهه. ظهر شنبه اسباب‌ها رو بردیم بالا و کم کم چیدیم تا امروز که لباس‌های من آخریش بود. امروز اولین روزی بود که خونه موندم با بارکی و هپی و نرفتم بیرون. همه چیز جا به جا شد.


این آپارتمان خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کردم شیکه. اگر کمی عرضه پز دادن چیزهایی که دارم رو داشتم الان می‌تونستم صد ورق پز بنویسم و منتشر کنم حالا شما خود اصل مطلب را بخوان! قبل از تگزاس رفتن، اینجا رو دیده بودم اما نه به چشم جایی که قراره توش زندگی کنم. آپارتمان شونزده هیفده طبقه‌ای که روز اول دم شیشه که می‌رفتم دلم هری می‌ریخت پایین. یکی از دیوارهای خونه کاملا شیشه است. لذت پایان ناپذیری داره وقتی کنار اون شیشه می‌شینی و پایین رو نگاه می‌کنی، البته با فاصله خیلی کمی از شیشه. حس نشستن روی قالیچه‌ی سلیمان رو داره. فضای همه جای ساختمون عالیه، خیلی قشنگه با چیدمان عالی و دوباره آدم‌های خوب و دوست داشتنی. اسمش هم شیکه "مانترِی". بیشتر از دیدنی‌های سایت شیکه اما خب من آدم پزدهنده‌ای نیستم. 


خلاصه که همه چیز عالیه. خوشحالم از اینکه دوباره اینجام. اینجا به طرز معجزه‌آسایی منو خوشحال و آروم می‌کنه، از هر چیزی لذت می‌برم. دقیقاً می‌تونم بگم از هر چیزی که اینجاست. از این آدم‌های دوست داشتنی و همه دیدنی‌هایی که فقط کافیه سر بگردانی. بله کافیه سر بگردانی و زیبایی بینی، اگر برای ساکنان دیگر این منطقه اینطور نیست چون تابحال به تگزاس سفر نکرده اند، تازه به مرکز تگزاس و منطقه خوبی از شهر. 

از اونجایی که تنها یک روز قبل از رسیدن ما، طوفان و بلایای آسمانی سیستم برق این ناحیه رو نابود کرده بود، هنوز کالج نرفتیم واسه کارهای ثبت نام دوباره. امروز خوندم که تازه از فردا باز می‌شه. 
  
یک ربع به هشت شد، باید شام هم آماده کنم که کارگران خسته از راه می‌رسند، باید دفتر و کتاب و سیم  و شارژر رو جمع کنم برم بالا، هنوز نت خونه وصل نیست. از شانس ما که خیلی عجیب هم نیست AT&T واسه این منطقه و این سمت اینترنت نداره و باید از جای دیگه بگیریم. اون همه پول دادیم فقط واسه دو ماه، دوباره باید کلی پول بدیم.  

قابل ذکره که با تراک شماره ده یوهال اومدیم، بیست و سه ساعت رانندگی که او روند و من هی حرف زدم تا خوابش نبره. برای اولین بار در حین سفر وقتی وسیله نقلیه حرکت می‌کرد نخوابیدم. هرگز فکر نمی‌کردم چنین توانایی داشته باشم. یک شب رو در Motel 6 گذروندیم، چون واقعا هر سه خسته بودیم. هپی خیلی بیشتر از ما چون هپی هم تو ماشین نخوابیده بود. قبل از این هم رفتیم خونه الویس پریسلی در Tennessee. سفر و تجربه‌ی خوبی بود.

اگر لوبیاپلو در کمتر از یک ساعت آماده می‌شد حالا حالاها می‌شد نشست و نوشت. 



هیچ نظری موجود نیست: