سایت پست رو باز کردم که دوباره آدرسم عوض کنم. دوباره. بعد از آپارتمانی که با هم توش بودیم به بیسمنتی که فقط وسایلم ده روز توش بود تغییر کرد الان هم به کجا؟ به هیچ جا. نیم ساعتی هست روی صفحه دوم سایت منتظرم ببینم آدرس کجا رو بزنم واسه نامهها و چیزمیزهای پستیم بهتره. مغازه خودمون؟ خونهای که رسیدم امریکا و رفتم توش؟ خونه این آدم جدید؟ خونه صاحب کار؟ دردناکترین اتفاق ممکن تو زندگی هر آدمی لحظهایه که ببینه جایی رو نداره واسه خودش، آدرسی نداره که بیاد زیر اسمش روی هر پاکت نامهای. الان به معنای واقعی Homeless ام. بی خانمانی که آدمای خوبی رو دور و برش داره که بهش جا میدن تا بمونه و وسایلش رو بذازه توش.
تو سختترین موقعیتها یه چیزی بهم فشار میآره که همین الان، درست همین الان باید این وضعیت تخماتیک رو بیاری تو جمله و با خودت ازش حرف بزنی. حس میکنم همه چیز بیشتر از تحملم داره اتفاق میافته، همه چیز، حتی لجبازیهای مغز مریضم. خلاصه که I will survive انشالا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر