۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

سرزمین

سرزمینی را برگزیدم : تهی از عشق
تهی از غرور
تهی از آغوش


که زخم زبان های به اعتراض در آمده اش عمقی به اقیانوس ها دارد
برق شلاق در جام شراب، شراب نابش دارد
لچکی از تار خشم و پود قدرت درخشش گیسوان دخترانش را می دزدد
و چه تیغهایی که برق چشم ها را کورکورانه ارّه میکند

می درند
می شکنند
می میرانند


سرزمین !
قبل از اینکه معجزه، جهان را به دو جنگ شوم تقسیم کند تو به زمین برگرد .



هیچ نظری موجود نیست: