۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش


من یک آدم تکه‌تکه‌ شده‌ی بیچاره‌ای بیش نیستم که از ریزترین چیزها جوش می‌آورم و حرص می‌خورم، از سادگی‌ها، از ستایش‌ها، از حماقت‌ها، از تظاهرها، از خودم و از دیگران. من آدمی‌ام که هر تکه‌ام را جایی جا گذاشته‌ام. بعد از نوزده سال کم‌ترینش در تهران بود، بعد از آن تکه‌ی بزرگی از وجودم در وان گیر کرد، چند تکه‌ی گرون و باارزش در نیده و کایسری و ازمیر و یک خیابان دیوانه در استانبول با هزاران بهونه‌ی دیگر. تنها جایی که مواظب تکه‌هایم بودم نیویورک بود، شاید چون زمان کم بود در یک شب وقت جا گذاشتن نداشتم و از ورود به جای تازه پشت لاک خودم سنگر گرفته بودم. الآن که اینجام می‌بینم باز تکه‌های ناب و بی‌نظیری از عمیق‌ترین لایه‌های درونم را در مری‌لند جا گذاشته‌م.

 بدون شک در دوشنبه‌ای از یک تابستون برمی‌گردم و همه‌ی این تکه‌ها را در بقچه‌م می‌چپانم و فرار می‌کنم به سر زمینی که هیچ چیز جا گذاشتنی و برداشتنی نداشته نباشد، همه‌ی تکه‌هام را می‌ذارم گوشه‎‌ی چشم‌هام و می‌شینم تماشاشون می‌کنم. در اون شب تابستونی قطعاً بارون ریزی هم می‌زند.



منِ تکه‌تکه شده بستر تغییر درونم به شدت تنگ است، به سختی به کوچک‌ترین تغییرها اجازه بروز می‌دهم و آن‌قدر این فضا تنگ است که اغلب خود تغییرها منصرف شده و برمی‌گردند. من حتی از تغییر مایع شوینده لباس‌هایم هم هراس دارم. امشب مایع شوینده‌ی سابق (منظور در شهر قبلی است) را خریده‌ام، با تی‌ای شبیه همان تی در همان خانه، دستمال‌های وایتکسی با همان بو و از فردا بعد از یازده روز می‌توانم لباس‌هایم را بشورم و خونه‌م را تمیز کنم و بوی تازگی و نظافت بگیرم.

بعد از کلی حساب کتاب و چرتکه انداختن با خرده خریدهایی این خانه دارد شبیه خانه می‌شود.
...
تصویر: Home Sweet Home





هیچ نظری موجود نیست: