۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

Koop


اینجا، جای موندن نیست! شهری که از همه چیز و آدم‌هاش فقط یک استخر پنج فوت در شیش فوتِ دو قدمی خونه، آدم رو به خودش جذب کنه باید ازش کند و دور شد. خیلی زود. حتی اگر هزینه‌هاش خیلی بیشتر از تصورت باشه و مجبور باشی قرض بگیری و تا شیش ماه بعدش قرض‌ت رو پس بدی. از اون شیش ماه‌هایی که خواب نداشته باشی تا خیالت راحت بشه که حسابت صاف شده اما با همه سختی‌ش باید رد شد و گذشت. بعد از این همه کنده شدن و جا گذاشتن آدم‌ها، اون زن و سه تا سگ واسه جا گذاشتنشون جونی لازمه که من ندارم. برمی‌گردم جایی که هر وقت دلم گرفت، تنگ شد تا آرامش فقط نیم ساعت راه داشته باشم نه پنج ساعت پرواز! از روز اول، این سفر، سفر خوبی نبود به جز دیدار هیچ بهونه‌ی دیگه‌ای واسه‌م نداشت. باید برگردم!

  

هیچ نظری موجود نیست: