۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه

رفیقِ ناب

روزهایی بود که اگه باهاش حرف نمی‌زدم، روزم تموم نمی‌شد اما امروز بعد از ماه‌ها بهش زنگ زدم. شاید هم یک سال شده بود. دیروقتش بود، دوازده شب گذشته بود، فکر نمی‌کردم تلفنش رو برداره اما برداشت. حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم. صداهامون بزرگ شده، هم او گفت و هم من. عاقل‌تر شده‌ایم گویا اما هنوز دیوانه‌ایم با هم. دوستش دارم.