۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

از این شعر تکراری‌تر ممکن است (حضرت نامجو ع)

از همه این حرف‌ها گذشته، کاش هر آدمی فرصت این رو داشت که کسی که کنارش بی‌بهونه شاده رو پیدا کنه، دستش رو سفت بگیره و با هم برن تو یه خونه‌ی نقلی و دنج زندگی کنن. تا کی؟ کاش تا ابد، اما اگر ابدیت هم براشون غیرممکنه، لااقل تا روزی که عشق‌شون زنده و رنگی و پرهیجانه. بعد هم یک‌شنبه شب خنکی که نشستن تو یه رستوران محلی ویتنامی و سوپ می‌خورند، تو چشم هم نگاه کنن و بگن که چه شادن از اینکه پیش همه‌ان و غصه خداحافظی ندارند. بگن که چه‌قدر از زندگی کردن با هم خوشحال‌ان، خوشبخت‌ان و حالشون خوبه. حتی اگر هفته‌ی قبل هنگام تماشای فیلم هم همه‌ی این جمله‌ها رو تکرار کرده باشند. 

هیچ نظری موجود نیست: