۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه

چند مگاهدیه در ساعت؟

من آدم تر و فرزی نیستم. هیچ‌وقت نبودم. مثلا اگر کسی ظرف‌های یک شام چهار نفره را در ربعی از ساعت بشوره، من همون مقدار ظرف را در نیم‌ساعت می‌شورم. در عوض کم سر و صدا تر، آهسته‌تر، حتی تمیزتر. در چیزهای دیگه هم همین‌طور ام، مثلا تهیه و تدارک هدیه تولد. تولد پارسال مامان، پارسال هم که نه، اردیبهشت گذشته، از چند روز قبل حواسم به تاریخ بود و شبی چند تا سایت را چک می‌کردم که ببینم چه هدیه‌ای می‌شه فرستاد که هم از رسیدنش مطمئن باشم و هم خیلی گرون نباشه. با خودم فکر کردم روزی که کنارش باشم جبران می‌کنم. فعلا از راه دور وقتی که اقیانوسی این وسط نشسته، یک دسته گل ممکنه چند برابر زیبایی واقعی‌اش به چشم بیاد. اردیبهشت گذشته فکر کردم اولین سالی است که در شرایطی‌ام که می‌تونم هدیه آنلاین بخرم و بفرستم، در واقع اولین سالی بود که می‌تونستم با خیال راحت خرید کنم. هم از لحاظ امنیت هدیه و رسیدنش و هم جیب مبارک. درحالی که دومین سالی بود اینجا بودم. بگذریم. سه‌شنبه که قرار وکیل داشتم یادم بود که تولد همسر سابق است، همون لحظه یادم افتاد که چهار روز بعدش تولد مهدیس است و من، آدمی که تر و فرز نیستم نه به فکر خرید هدیه بوده‌ام و نه سایتی را چک کرده‌ام. اگرچه از چهار روز پیش یادم بود اما واقعا وقت نکردم که بنشینم و سایتی را چک کنم. همه‌ی حواس این چهار روزم به چک کردن سایت مهاجرت، گرین‌کارت و ای‌میل به وکیل و تراول داکیومنت و سرماخوردگی و بدن‌درد گذشت. اما الان که نشستم به کارهای عقب افتاده، باید همین الان این صفحه را ببندم و ببینم که جز دسته گل چه هدیه‌ی بهتری برای دختر دوازده سیزده ساله می‌شه پیدا کرد. اگر هم نه؛ باید سعی کنم قبل از مدرسه بهش زنگ بزنم تا اولین نفری باشم که شیش و نیم صبح تولدش را تبریک گفته‌ام و این هدیه هم بپیوند به لیست هدیه‌هایی که قرار است حضوری جبران شوند. 

هیچ نظری موجود نیست: