۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

شرمی به بداهت تن


عادت ماهانه و یا اولین پریود، تاریخچه‌ی فرهنگی خاصی دارد. در تمدن‌های بسیار کهن به‌دلایل متعدد، ارزش و قدرتی برای این خون قائل بودند، زیرا هماهنگی تن زن را با تن جهان حفظ می‌کند و تنها خونی است که جاری شدن آن توام با خطر و خشونت نیست و بر عکس با باروری و زایش پیوند دارد.

در این تمدن‌ها، گاه جشن‌ها و مراسم بزرگ به بهانه‌ی تولید مثل و باروری که از دلایل تقدس زن به شمار می‌رفتند تدارک دیده می‌شد.

با قدرت گرفتن سلطه‌ی پدری، این اهمیت کمرنگ و کمرنگ‌تر شد تا امروز که تبدیل به تابویی شده از جمله در جامعه ی ما که حتی سخن گفتن از این خون، سخن گفتن از آلودگی‌هاست.

در الهیات مادرسالاری، خون قاعدگی، خبر از انعکاس حیات یک قبیله می‌داد، اما در جوامع مردسالار امروز، خون قاعدگی را منبع ناپاکی و هم نویددهنده‌ی بارداری توصیف می‌کنند.


از دنیای قدیم و آن‌چه بافی مانده، حتی در مناطق جنوب هند که با سرودن شعر و آواز و رقص، برای آماده‌سازی دختران برای ورود به عرصه‌ی بلوغ جنسی تلاش می‌شود.

چگونگی این تجربه از نظر جنسی؟ بزرگ شدن؟ زن شدن؟ یا فقط یک اتفاق زودگذر و ساده که دوره‌ای از زندگی زن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟

به یاد آوردن شادی از دختر شدن و ملموس بودن تغییر شکل ظاهری یا ترس از افزایش تمایز و فاصله‌ی (جنسی) ما بین ما و نا هم‌جنسان هم‌سن و سالمان؟

شرم‌زدگی و خجالت؟ مخفی کردنی که آمیخته به هیجانی بود که از قضاوت زود بودن این حادثه، ترس هم داشت و یا ارمغانش اشتیاقی بود که دوستانمان را باخبر می‌کردیم از وجودش با فریادی از شور که گاه بویی از بزرگ شدن هم نداشت.

حادثه‌ای که اکثراً مادرهایمان اولین اشخاصی بودند که پی به رازمان می‌بردند و واکنش مادرانه‌ای که سنت و مراسمی را نیز شامل می‌شد؛ ضربه‌هایی به گونه که ماندگاری سرخی‌اش زیبایی به چهره بنشاند و گاه شستن دست‌ها با نمک به منظور افزودن برکت در خانه‌ی پدری و یا حتی افکاری سنتی که با اصطلاح «حیض» در خانه‌ی پدری این دختران را از راهی به بهشت نداشتن می‌ترساندند.


با دریدن پرده‌ی شرم و در قالب تابوشکنی می‌پرسیم که آیا این تجربه در زندگی زنان واقعاً به چیزی منفی بدل شده است؟ و این می‌تواند یادآوری همیشگی باشد برای جایگزین کردن معنی نو در مقابل خونی که همراه با آلودگی است و ما که مبارزه می‌کنیم برای مفهوم‌سازی دوباره‌ی این تابوها.

من یک زنم
اما
به روایت بعضی‌ها: بی‌شرم!!!...
اگر باید برای تمام کارهایم سرخ شوم...
واگر باید تمام مدت بگویم: «ببخشید» و بگذرم...
....من این‌گونه نیستم.
من شرم ندارم.
من یک
بی‌شرمم.


۱ نظر:

آرمین مالکی گفت...

اگه واقعا انقدر احساس بی شرمی و تابو شکنی داری ، انقدر کلی ننویس ، درباره ی تجربیات شخصی بنویس. این کلی ها رو خیلی جاهای دیگه می شه خوند ، و بی تعارف ، بهتر از شما هم نوشته اند. در عوض نوشتن به شیوه ی خاطره و تحلیل تجربیات شخصی می تونه وبلاگ رو منحصر به فرد کنه .