۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

صد دقیقه ی خیس !


امشب ماه به خرطوم فیلی در زمین گره می خوره و در آسمون دیده نمی شه .. ساعت 23:52 به وقت ایران و 19:22 به وقت جهانی

اون موقه ما می تونیم فرار کنیم بریم تو دشت زنبق، دامن هامون رو بدیم به باد و در عوض شونه ای ازش بگیریم واسه نقاشی روی موهامون .. با دست راست، دو تا دست راست، رو موهامون نقاشی می کشیم، کوتاه .. قلم موهای فریفته ی کوتاه .. تو اون تاریکی که هیچ چیزی معلوم نیست من از شکلات های ریز شده ی تنت به خودت می دم و تو مزه مزه می کنی، این مزه ای که لبانت رو به هم چسبونده مزه ی تن ه خودت ه که ریختم تو شکلات های بسته بسته ی قایم شده تو لچک تابستونی من، کاغذ های بنفش رو هم پیچیدم دورش که تابستون تنت رو آب نکنه، غلیظ تر از این  .. همین لب هام رو می دوخت، باید فکری می کردم .. کردم .. درنگ نکردم .. از تیکه های کنده شده ی تن خودم ریختم تو شکلات ها که دیگه الان تنها عنصری از تو نبودن، ترکیبی از دو دست و دو بال و چشم ها و مژه های ما بودن، ما فقط 100 دقیقه وقت داریم .. عقربه های شهوت ران هم ناله می کنن از رفتن و آمدن، 100 دقیقه را می مکن بی شرف ها، می کنن 100 دقیقه ی مرطوب رو و ما فقط می تونیم با دست های آغشته به شراب و لبهای شرابانه و لیز که زوری برای بلند کردن خمره ها و درخت های انگور ندارن لیوان های چای رو سر بکشیم، قبل از سر آمدن 100 دقیقه باید فرار کنیم درون هم، نور مشتمونُ باز می کنه .. . 

......
پ.ن : تنها یک واژه میلیون ها رویا می زاید