شکارچیان ماهر بی کینه شکار رو میبوسند اما هیچ چیزی ازش نمیگیرند. آهوی صید شده رو بغل میکنند، میپیچند به دورش، لمسش میکنند، میبوسندش و بعد در طوفانی که دشت رو به جنون کشیده رهاش میکنند، شکارچیان ماهر، شکارچیان مکار؛
من واژه میکُشم / میکِشم از نو
از تو
از خودم
شکارچیان جانیِ سپوخته شدهی ماهر با دستهای بی انگشت، با بوسههای بی لب، با دستکشهای رنگی
خب بگو
که من؟
که چی؟
حرف بزن!
پ.ن: خطوط صورت «شادی» در همهمه و شلوغی فرودگاه جیغ سنگفرشها را درمیآورد.
...
تصویر: داریوش طهماسبی
۱ نظر:
پ.ن: :) :***
ارسال یک نظر