۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

از پنجشنبه، پنج روز پیش مدام دلم می‌خواسته که بخزم تو این صفحه و از اتفاقات تازه بنویسم. از شروع زندگی دوباره خوب در یک محیط تازه، از امنیت و عدم امنیت هاله دور خودم، از زیبایی‌های اطرافم و همه‌ی اینجا که از تصورات بدی که در ذهن من بود خیلی خیلی بهتره اما روزها همه‌ش بیرون از خونه‌ایم و مشغول گردش و تفریح و بعد از برگشت به خونه هم خسته‌م، سرما خورده با اندکی درد دندون که انرژی زیادی برای نوشتن باقی نمی‌ذاره.
از امیر علیزاده


بله؛ اینجا جای خیلی خوبیه و هر اتفاق هم باید اتفاق مبارکی باشه اگر مواظب باشی اما باید با این گمان بری جلو که زمین زیر پاهات یخی و شیشه‌ایه و هر حرکت اشتباهی ممکنه ترک عمیق و غیرقابل جبرانی را روی این زمین یخی بندازه. البته که بدی‌های قابل توجهی هم داره. 
 
هنوز دلم درگیر دلتنگی‌ها و بهونه‌های ترکیه‌م مونده اما روی هم رفته از همه چیز راضی‌ام و واقعاً همه چیز راضی کننده است. سردگمی‌های اول راه و بعضی چیزها که قدم قدم باید برای زندگی آماده بشه هم موجوده اما هر چیزی که باید باشه هست. همه‌ی قوانین آزار دهنده و مشکلاتی که از نظام عظیم سرمایه داری می‌دونستم هست، نمی‌شه نادیده‌شون گرفت اما عیان نیستند. این هم از سیاست‌های سرمایه داریه. اگر از پیش چیزی ندونی و همه‌ی دنیا برات بهشت باشه و بی تفاوت باشی هیچ کدوم از اون چیزها هم هرگز ناراحتت نمی‌کنه. اگر دغدغه‌ت نباشه و بخوای همین‌طوری مستقیم نگاه کنی و بری بالا هرگز گوش‌ت این چیزها رو هم نمی‌شنوه مگر اینکه هر شب سر شام، بحث‌های شیرینی رو دنبال کنی و چیزهای ندیدنی برات شکافته بشه و بفهمی که هیچ جایی از زمین همیشه بهشت نیست !

همه‌ی جمله‌ها از روز آخر استانبول بارونی و پرواز استانبول به نیویورک و شب اول بارونی نیویورک پیش‌نویس شده و تا چند روز دیگه، تا جزئیاتش رو فراموش نکردم باید اضافه و منتشرش کنم.  

 مری‌‌‌لند، هفده ژانویه بیست و یک و سی و پنج دقیقه؛ من.    

۱ نظر:

مفقود گفت...

رسیدی ... رسیدید

مبارکی یا عدمش را فراموش کن.
فعلا به استراحت نیاز دارید.