۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

Silver Spring Station

وقتى كسى نگرانت نيست و مجبور نيستى كه مدام از خودت خبر بدى كه چى شد، كه كجا ام، كه خوبم، كه نگران نباش. تواما حس خوب و بدى داره. بد به اين دليل كه كنده شدن از هر عادتى بده و خوب بخاطر اينكه حس مى كنى فقط خودتى و خودت نگران خودت، خودتى و يك دنياى بزرگ واسه نفس كشيدن. بعد يك شادى آبى كم رنگ مى خزه زير پوستت كه انگار جدى جدى آزادم.

۱ نظر:

آیدین گفت...

آخ آخ.. اینو هر کسی نمیفهمه. واللا که نمیفهمه !